دختربچه 16 ساله بدون چشم و بینی ! (+18)

اعضای صورت هر کدام کاربردهای خاص خود را دارند و بدون آن ها بسیاری از فعالیت های روزانه را نمی توانید انجام دهید. فکر کردن به نبود آن ها حتی برای یک لحظه هم امکان پذیر نیست و زجرآور است اما دختری 16 ساله از بدو تولد این زجر را به همراه داشته است.
"کاسیدی هوپر" دختر 16 ساله ای است که در هنگام تولد با یک مشکل نادر و خاص همراه بود این باعث شده است که بدون بینی و یا چشم بدنیا آید و همیشه با مشکلات مختلف دست و پنجه نرم کرده است.
این دختر که از اهالی کارلینای شمالی در آمریکاست از بدو تولد با این مشکل خود کنار آمده است ولی از همان زمان پزشکان متعجب سلامت بدنی او بوده اند، چرا که او هیچگاه مشکلات تنفسی و یا اختلالات دیگر بدنی نداشته است.
او از زمانی که 11 سال سن داشته است مورد عمل های جراحی مختلف قرار گرفت تا شاید بتواند بخشی از صورتش را بازسازی کند اما هیچکدام عمل ها آنچنان موفقیت آمیز نبوده است.
 
دختربچه 16 ساله بدون چشم و بینی ! (+18) www.taknaz.ir

البته به نظر می رسد شانس و امید به سمت "کاسیدی" در حرکت است چرا که پزشکان قصد دارند قسمتی از جمجمه او را خارج کنند و پس از آن یک بینی استخوانی برای او درست کنند.
پس از این عمل جراحی او قادر خواهد بود برای اولین بار از بینی تنفس کند و همچنین با تلاشی بیشتر پزشکان او خواهد توانست بوها را نیز تشخیص دهد. "کاسیدی" از این موضوع بسیار خوشحال است و ان را یکی از بزرگترین آرزوهای خود می داند.
عمل جراحی این دختر قرار است تا ماه آینده انجام شود و درصورتی که موفق باشد یکی از عمل های منحصر به فرد انجام گرفته است. البته عمل جراحی او بسیار سخت است و نزدیک به 6 ساعت زمان خواهد برد.

منبع : مشرق نیوز
 

...

هه هه هه دارم خونه تکونی میکنم ! (عکس)  

هه هه هه دارم خونه تکونی میکنم ! (عکس)
 
هه هه هه دارم خونه تکونی میکنم ! (عکس) www.taknaz.ir

دخترها زمانی که از خواب بیدار می شوند ! (عکس طنز )

قیافه ارجینال یک دختر وقتی که صبح از خواب بلند میشه

همه با هم جمیعا...

همه با هم جمیعا

رحم الله من یقرا فاتحة مع صلوات !!!!

عکس های شاد و خنده دار آخر هفته !! (70) www.taknaz.ir

شرح در عکس !

عکس های شاد و خنده دار آخر هفته !! (70) www.taknaz.ir

اینم از عاقبت فضولی ..! (عکس متحرک)

اینم از عاقبت فضولی ..! (عکس متحرک) www.taknaz.ir

گوگل

فکر میکنید گوگل پسره یا دختر؟!!
 .
 .
 .
 .
 .
 .
 .
 .
 .
 .

 خب چرا شک میکنید که اون دختره!
 چون حتی اجازه نمیده یه جمله ای رو کامل کنی!
 از همون اول شروع میکنه به حدس زدن!
 و همچنان حدس زدن...!
 بعضی وقتا حدسایی میزنه که دهن آدم وا میمونه!
 مخصوصن وقتی یکی کنارت نشسته باشه!!! :)

ابراهیم و آتش و گنجشک

داستـان های کوتـاه جالب و خوانـدنی (201) www.taknaz.ir


نگاه ها هراسان به ابراهیم و آتش بود. در این میان گنجشکی به آتش نزدیک می شد و بر می گشت.
از او پرسیدند: ای پرنده چه کار می کنی؟
پاسخ داد: در این نزدیکی چشمه آبی است و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم.
گفتند: ولی حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می توانی بیاوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد.
گفت: من شاید نتوانم آتش را خاموش کنم اما این آب را می آورم تا آن هنگام که خداوند از من پرسید وقتی که بنده ام را بدون گناه در آتش انداختند تو چه کردی؟
پاسخ دهم: هر آن چه را که از توانم بر می آمد ...

و خوشا به حال گنجشکان سرفراز

داستـان های کوتـاه جالب و خوانـدنی


داستـان های کوتـاه جالب و خوانـدنی (201) www.taknaz.ir

چنگیز خان مغول و شاهین پرنده


یک روز صبح، چنگیزخان مغول و درباریانش برای شکار بیرون رفتند. همراهانش تیرو کمانشان را برداشتند و چنگیزخان شاهین محبوبش را روی ساعدش نشاند. شاهین از هر پیکانی دقیق تر و بهتر بود، چرا که می توانست در آسمان بالا برود و آنچه را ببیند که انسان نمی دید.

آن روز با وجود تمام شور و هیجان گروه، شکاری نکردند. چنگیزخان مایوس به اردو برگشت، اما برای آنکه ناکامی اش باعث تضعیف روحیه ی همراهانش نشود، از گروه جدا شد و تصمیم گرفت تنها قدم بزند.
بیشتر از حد در جنگل مانده بودند و نزدیک بود خان از خستگی و تشنگی از پا در بیاید. گرمای تابستان تمام جویبارها را خشکانده بود و آبی پیدا نمی کرد، تا اینکه رگه ی آبی دید که از روی سنگی جاری بود. خان شاهین را از روی بازویش بر زمین گذاشت و جام نقره ی کوچکش را که همیشه همراهش بود، برداشت. پرشدن جام مدت زیادی طول کشید، اما وقتی می خواست آن را به لبش نزدیک کند، شاهین بال زد و جام را از دست او بیرون انداخت.

چنگیز خان خشمگین شد، اما شاهین حیوان محبوبش بود، شاید او هم تشنه اش بود. جام را برداشت، خاک را از آن زدود و دوباره پر کرد. اما جام تا نیمه پر نشده بود که شاهین دوباره آن را پرت کرد و آبش را بیرون ریخت. چنگیزخان حیوانش را دوست داشت، اما می دانست نباید بگذارد کسی به هیچ شکلی به او بی احترامی کند، چرا که اگر کسی از دور این صحنه را می دید، بعد به سربازانش می گفت که فاتح کبیر نمی تواند یک پرنده ی ساده را مهار کند.

این بار شمشیر از غلاف بیرون کشید، جام را برداشت و شروع کرد به پر کردن آن. یک چشمش را به آب دوخته بود و دیگری را به شاهین. همین که جام پر شد و می خواست آن را بنوشد، شاهین دوباره بال زد و به طرف او حمله آورد. چنگیزخان با یک ضربه ی دقیق سینه ی شاهین را شکافت. ولی دیگر جریان آب خشک شده بود ...

چنگیزخان که مصمم بود به هر شکلی آب را بنوشد، از صخره بالا رفت تا سرچشمه را پیدا کند. اما در کمال تعجب متوجه شد که آن بالا برکه ی آب کوچکی است و وسط آن، یکی از سمی ترین مارهای منطقه مرده است. اگر از آب خورده بود، دیگر در میان زندگان نبود. خان شاهین مرده اش را در آغوش گرفت و به اردوگاه برگشت. دستور داد مجسمه ی زرینی از این پرنده بسازند و روی یکی از بال هایش حک کنند:
یک دوست، حتی وقتی کاری می کند که دوست ندارید، هنوز دوست شماست.
و بر بال دیگرش نوشتند:
هر عمل از روی خشم، محکوم به شکست است.

ترول های با حال و خنده دار


ترول های با حال و خنده دار (12)  -  www.taknaz.ir

ترول های با حال و خنده دار (12)  -  www.taknaz.ir

ترول های با حال و خنده دار (12)  -  www.taknaz.ir

ترول های با حال و خنده دار (12)  -  www.taknaz.ir

ترول های با حال و خنده دار (12)  -  www.taknaz.ir

ترول های با حال و خنده دار (12)  -  www.taknaz.ir

ترول های با حال و خنده دار (12)  -  www.taknaz.ir

ترول های با حال و خنده دار (12)  -  www.taknaz.ir

ترول های با حال و خنده دار (12)  -  www.taknaz.ir

ترول های با حال و خنده دار (12)  -  www.taknaz.ir


طوطی بانمک که خودش را به مردن می زند

عمرا تا حالا صحنه ای به این باحالی دیده باشی !

صبور باشید تا لود شود

طوطی بانمک که خودش را به مردن می زند ( تصویری )  -  www.taknaz.ir

دزدیدن جالب پیتزا پشت چراغ قرمز ( تصویری )     .   .   .    

دزدیدن جالب پیتزا پشت چراغ قرمز ( تصویری )
 
 
.
 
.
 
.
 
دزدیدن جالب پیتزا پشت چراغ قرمز ( تصویری )  -  www.taknaz.ir

چند ترول خنده دار با مضمون پراید !

ترول های خنده دار با مضمون گرانی پراید
 
ترول های خنده دار با مضمون گرانی پراید  -  www.taknaz.ir
 
 
ترول های خنده دار با مضمون گرانی پراید  -  www.taknaz.ir
 
ترول های خنده دار با مضمون گرانی پراید  -  www.taknaz.ir

برخورد بسیار شدید هندوانه با صورت یک زن (عکس متحرک)

به صورت این خانم دقت کنید که چگونه هندونه به صورت او برخورد میکند و میترکد!! در واقع او میخواست هندوانه را به سمت دیگری شلیک کند اما هندوانه در دستگاه گیر کرده و به سمت وی برمیگردد و با قدرت فراوان به صورتش برخورد می کند!!

برخورد بسیار شدید هندوانه با صورت یک زن (عکس متحرک) www.taknaz.ir

آيا احضار روح امكان دارد و تفاوت آن با هيپنوتيزم چيست؟

احضار روح با هيپنوتيزم به طور كامل تفاوت دارد. در هيپنوتيزم، نوعى اخراج روح انجام مى شود نه احضار روح. بدين معنا كه هيپنوتيست ها، قادراند خود يا افرادى ديگر را از ناحيه يك يا تمام اعضاى بدن، با تمركز بى حس كنند.
هيپنوتيزم با تمرين و تلقين ارتباط مستقيم دارد; البته وجه اشتراك هيپنوتيزم و احضار روح، همان سر و كار داشتن با روح و يا حواس است. اما در احضار روح، روان انسان ها بويژه اموات را، در مجلسى حاضر كرده و از آنان پرسش هايى مى پرسند; البته اين ادعاى احضارگران روح است . از نظر علمى دو نظريه در اين زمينه وجود دارد:
1 ـ گروهى معتقداند، احضار روح و ارتباط با آن را، به عنوان يك واقعيت مى توان پذيرفت . اين گروه به طور اجمال ارتباط با ارواح را مى پذيرند; البته در مدعاى مدعيان و كيفيت اين ارتباط، اشكال وارد مى كنند.
2 ـ گروهى هم اين مسأله را كاملاً منتفى مى دانند. براى نمونه، گزارش زير حاصل تلاش يك انجمن علمى در روسيه است. در سال 1875 انجمن فيزيك وابسته به دانشگاه سن پترزبورگ بنا به پيشنهاد مندليف هيأتى را مأمور مى كند تا درباره احضار ارواح به مطالعه بپردازد و نتايج تحقيقات خود را اعلام كند . يازده دانشمند در اين كميسيون شركت نموده و سرانجام پس از پژوهش هاى فراوان نتايج كار هيأت را به اين شرح اعلام مى نمايند: «پس از تحقيقات فراوان و مطالعات و مشاهدات بسيار، به اين نتيجه رسيديم كه پديده هاى مربوط به ارواح، به علت حركات ناخودآگاه يا اشتباهى ضميرى مى باشد و احضار ارواح، جز موهومات چيز ديگرى نيست. به اين ترتيب ساز و كار اعمال محرك فكر نه تنها موجب انتقال انديشه مى شود، بلكه بعضى از پديده هاى روحى را نيز ايجاد مى كند».
در آغاز قرن ما نيز يك فيزيكدان آمريكايى به نام روبرت وود (ROBERT VOOD)به كمك اشعه فرابنفش ترفندهاى جلسات احضار ارواح را برملا مى كند.
با توجه به نظريه هاى مثبت و منفى درباره صحت و يا عدم صحت احضار ارواح، كه نمونه هايى از آن بيان شد، يك نكته نبايد ناديده گرفته شود و آن اين كه بنا به گفته برخى از علماى معاصر مسلمان، مسأله احضار روح از نظر امكان وقوعى، منافاتى با علم ندارد و از نظر علمى و فلسفى نيز قابل قبول است ولى متأسفانه اكنون اين امر نه تنها به صورت علمى مطرح نمى شود بلكه به صورت شيوه اى براى سوء استفاده هاى مالى افرادى همچون رمال ها و جن گيرها به كار مى رود.
اما با اثبات احضار ارواح، چه چيز را مى توان به اثبات رساند؟
برخى از طرفداران احضار روح مى گويند: روح به زندگى جديد برمى گردد; البته اين مسأله از نظر اسلام به طور كامل مردود است.
بعضى ديگر مى گويند: با احضار ارواح و پرسش از آنها، مجهولاتمان را پاسخ مى گوييم. كه در اين مورد طرفداران احضار روح هيچ گاه ادعايشان به اثبات نرسيده است و با اين كه بارها از طرف علماى اسلامى به مناظره دعوت شده اند، اما براى مناظره و رفع شبهه حاضر نگشته اند. از طرفى احضار روح، مسأله اى است كه در غرب شيوع پيدا كرده است و غرب متمدن را دستخوش خرافات ساخته است.
از سوى ديگر احضار روح، خود وسيله استعمار مردم توسط غربى ها شده است، يعنى غربى ها از خلال مسايلى اينچنينى، سياست هاى خود را تعقيب مى كنند. گاهى نيز در برخى محافل افراد را با شيوه هاى فوق به مسايل شهوانى و... مى كشانند.
بنابراين مسأله احضار روح امكان وقوعى دارد ولى اكنون به يك دكان براى به دام انداختن مردم بينوا و ساده لوح تبديل شده است.

چرا عاشقم هستی ؟

داستان : چرا عاشقم هستی ؟

عشق جادوی ناتمام
یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود ،ازش پرسید
چرا دوستم داری؟واسه چی عاشقمی؟
پسر:دلیلشو نمیدونم ….اماواقعا”‌دوست دارم
دختر:تو هیچ دلیلی نمیتونی بگی پس چطور دوستم داری؟
چطور میتونی بگی عاشقمی؟
پسر:من جدا”دلیلشو نمیدونم اما میتونم بهت ثابت کنم
دختر:ثابت کنی؟من میخوام دلیلتو بگی . دوست پسر یکی از دوستام میتونه علت عاشق بودنشو بگه اما تو میگی نمیدونی!!!!
پسر:باشه !!!میگم ،چون خوشگلی
صدات گرم وخواستنیه
همیشه بهم اهمیت میدی
دوست داشتنی هستی
باملاحظه هستی
بخاطر لبخندت
بخاطر همه حرکاتت

دختر ازجوابهای اون خیلی راضی وقانع شد
متاسفانه چندروزبعد دختر تصادف وحشتناکی کرد و به کما رفت
پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون

عزیزم،گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی،میتونی؟نه
پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم
گفتم بخاطراهمیت دادنها و مراقبت کردنهات دوست دارم اما حالا که نمیتونی برام
اونجوری باشی پس منم نمیتونم دوست داشته باشم
گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم
اما حالا نه میتونی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم
اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجودنداره
عشق دلیل میخواد؟
نه!!!!معلومه که نه!!!!پس من هنوز هم عاشقتم
عشق واقعی هیچوقت نمی میره،این هوس است که کمتروکمتر میشه وازبین میره
عشق خام وناقص میگه:”من دوست دارم چون بهت نیاز دارم “ولی عشق کامل وپخته میگه:”بهت نیاز دارم چون عاشقتم


 قدر خانوادتون رو بدونید...

چند روز به کریسمس مانده بود که به یک مغازه رفتم تا برای نوه ی کوچکم عروسک بخرم. همان جا بود که پسرکی را دیدم که یک عروسک در بغل گرفت و به خانمی که همراهش بود گفت: “عمه جان…” اما زن با بی حوصلگی جواب داد: “جیمی، من که گفتم پولمان نمی رسد!”
زن این را گفت و سپس به قسمت دیگر فروشگاه رفت. به ارامی از پسرک پرسیدم: “عروسک را برای کی می خواهی بخری؟” با بغض گفت: “برای خواهرم، ولی می خوام بدم به مادرم تا او این کادو را برای خواهرم ببرد.” پرسیدم: “مگر خواهرت کجاست؟” پسرک جواب داد خواهرم رفته پیش خدا، پدرم میگه مامان هم قراره بزودی بره پیش خدا”
پسر ادامه داد: “من به پدرم گفتم که از مامان بخواهد که تا برگشتنم از فروشگاه منتظر بماند. “بعد عکس خودش را به من نشان داد و گفت: “این عکسم را هم به مامان می دهم تا آنجا فراموشم نکند، من مامان را خیلی دوست دارم ولی پدرم می گوید که خواهرم آنجا تنهاست و غصه می خورد.”
پسر سرش را پایین انداخت و دوباره موهای عروسک را نوازش کرد. طوری که پسر متوجه نشود، دست به جیبم بردم و یک مشت اسکناس بیرون آوردم. از او پرسیدم: “می خواهی یک بار دیگر پولهایت را بشماریم، شاید کافی باشد!” او با بی میلی پولهایش را به من داد و گفت: “فکر نمی کنم چند بار عمه آنها را شمرد ولی هنوز خیلی کم است ”
من شروع به شمردن پولهایش کردم. بعد به او گفتم: “این پولها که خیلی زیاد است،حتما می توانی عروسک را بخری!”
پسر با شادی گفت: “آه خدایا متشکرم که دعای مرا شنیدی!”
بعد رو به من کرد وگفت: “من دلم می خواهد که برای مادرم هم یک گل رز سفید بخرم، چون مامان گل رز خیلی دوست دارد، آیا با این پول که خدا برایم فرستاده می توانم گل هم بخرم؟”
اشک از چشمانم سرازیر شد، بدون اینکه به او نگاه کنم، گفتم:” بله عزیزم، می توانی هر چقدر که دوست داری برای مادرت گل بخری.”
چند دقیقه بعد عمه اش بر گشت و من زود از پسر دور شدم و در شلوغی جمعیت خودم را پنهان کردم.
فکر آن پسر حتی یک لحظه هم از ذهنم دور نمی شد؛ ناگهان یاد خبری افتادم که هفته ی پیش در روزنامه خوانده بودم: “کامیونی با یک مادر و دختر تصادف کرد دختر در جا کشته شده و حال مادر او هم بسیار وخیم است.”
فردای آن روز به بیمارستان رفتم تا خبری به دست آورم. پرستار بخش خبر نا گواری به من داد: “زن جوان دیشب از دنیا رفت.”
اصلانمی دانستم آیا این حادثه به پسر مربوط می شود یا نه، حس عجیبی داشتم. بی هیچ دلیلی به کلیسا رفتم. در مجلس ترحیم کلیسا، تابوتی گذاشته بودند که رویش یک عروسک، یک شاخه گل رز سفید و یک عکس بود.

از فرصت ها استفاده کنید!

مردی با اسلحه وارد یک بانک شد و تقاضای پول کرد.

وقتی پولهارا دریافت کرد رو به یکی از مشتریان بانک کرد و پرسید : آیا شما دیدید که من از این بانک دزدی کنم؟

مرد پاسخ داد : بله قربان من دیدم.

سپس دزد اسلحه را به سمت شقیقه مرد گرفت و او را در جا کشت.

او مجددا رو به زوجی کرد که نزدیک او ایستاده بودند و از آنها پرسید: آیا شما دیدید که من از این بانک دزدی کنم؟

مرد پاسخ داد : نه قربان ، من ندیدم ؛ اما همسرم دید!